معنی تورج منصوری

حل جدول

تورج منصوری

کارگردان فیلم انتخاب


فیلمی از تورج منصوری

انتخاب


منصوری

گوشه‌ای در دستگاه‌های چهارگاه و همایون

گوشه ای در دستگاه های چهار گاه و همایون

لغت نامه دهخدا

منصوری

منصوری. [م َ ری ی] (ص نسبی) منسوب است به منصوره. (از انساب سمعانی). رجوع به منصوره شود.

منصوری. [م َ] (اِخ) تیره ای از ایل کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). رجوع به کلهر شود.

منصوری. [م َ] (اِخ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است و 757 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

منصوری. [م َ] (اِخ) ابوالعباس احمدبن محمدبن صالح، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست. (ابن الندیم) (یادداشت مرحوم دهخدا).

منصوری. [م َ] (اِخ) دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ابوجعفر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

منصوری. [م َ] (ص نسبی، اِ) منسوب به منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصور شود. || قسمی آواز. یکی از گوشه های چهارگاه. (از یادداشت مرحوم دهخدا). || قسمی کاغذ منسوب به ابوالفضل منصوربن نصربن عبدالرحیم کاغذی، از مردم سمرقند. و قسمی دیگر از کاغذ نیز به نام منصوری شهرت داشته است اقدم از زمان ابوالفضل منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا).

منصوری. [م َ] (اِخ) دهی از دهستان فسارود است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

منصوری. [م َ] (اِخ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است. شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است. رودخانه ٔراوند و رودخانه ٔ شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان از این رودخانه مشروب می شوند. محصول عمده ٔ دهستان چغندرقند و محصولات دامی است. این دهستان از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 7500 تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی داربید و قراء مهم آن چنگان، مله سر، سیاه پله. چقاجنکه و حمیل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


تورج

تورج. [رَ] (اِخ) نام بزرگترین پسران فریدون است که تور باشد و توران منسوب به اوست چنانکه ایران به ایرج. (برهان) (آنندراج). همان تور پسر فریدون. (فرهنگ رشیدی). به معنی نخست تور (پسر فریدون) است. (فرهنگ جهانگیری). نام پسر بزرگ فریدون واو را تور و توژ نیز گویند. و توران زمین به حصه ٔ اوبود. (شرفنامه ٔ منیری). پسر بزرگ فریدون که تور، نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تور و توران شود.

نام های ایرانی

تورج

پسرانه، دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه، نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی

فرهنگ معین

منصوری

(مَ) [ع - فا.] (اِ.) یکی از گوشه های چهارگاه.

معادل ابجد

تورج منصوری

1005

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری